پیر میدان دار عشق حبیب بن مظاهر
ندای آذربایجان به نقل از صداوسیمای مرکز استان آذربایجان شرقی: روزی پیامبر اکرم(ص) از کوچه می گذشت دید کودکان بازی می کنند پیامبر اکرم نزد یکی از آنها نشست و شروع کرد پیشانی او را بوسیدن و با او ملاطفت نمودن، آنگاه او را روی زانوی خود نشاند و مرتب او را می بوسید، پرسیدند علّت چیست که با او این همه مهربانی می کنی؟ فرمود: «انّی رأیت هذا الصّبیّ یوماً یلعب مع الحسین(ع) و رأیته یرفع التّراب من تحت قدمیه، و یمسح به وجهه و عینیه، فانا احبّه لحبّه لولدی الحسین، و لقد اخبرنی جبرئیل انّه یکون من انصاره فی وقعة کربلا؛(3) براستی این کودک را روزی دیدم که با حسین همبازی بود، و دیدم که خاک جای پای حسین(ع) را بر می داشت و به صورت و چشمان خود می کشید. پس من او را دوست می دارم چرا که او حسین فرزندم را دوست دارد، و براستی جبرئیل خبر داد که او از یاران (و شهیدان راه) حسین در کربلا خواهد بود.
این شخص همان حبیب بود که بعدها نامه نوشت و از حسین(ع) به کوفه دعوت نمود، وقتی که حسین(ع) مسیرش را به کربلا تغییر داد، به حبیب نامه نوشت: «ای حبیب! تو خویشاوندی ما را با رسولخدا(ص) می دانی، و بهتر از دیگران ما را می شناسی، تو مرد آزاده و غیوری هستی، جان خود را از ما دریغ مدار، که رسولخدا(ص) در روز قیامت پاداشت خواهد داد.»(4) حبیب نامه را دریافت کرد و با 11 نفر از بستگان خویش به سمت کربلا حرکت کرد، با این که پیرمرد شده بود ولی یاد عشق حسین(ع) در او روحیه می دمید و او را سرزنده می کرد.
هنگامی که حبیب به شهادت رسید شکستگی و حزن در چهره امام حسین(ع) آشکار گشت، و در کنار نعش او این جمله را فرمود: «للّه درّک یا حبیب لقد کنت فاضلاً تختم القرآن فی لیلة واحدةٍ؛(5) خدا خیرت دهید ای حبیب تو شخص فاضل (و با کمال) بودی و در یک شب تمام قرآن را می خواندی.» نظرات شما عزیزان:
|
|